دختران حاج قاسم
ظهر چهارشنبه بعد از آمدن از حوزه خسته امتحانات و در فکر اینکه شنبه آخرین امتحان به سلامتی میدیم و خوب و بد فصل امتحانات تموم میکنیم بودم که موبایلم برداشتم و به گشت و گذار در فضای مجازی پرداختم.
وقتی وارد کوثرنت شدم یک معلم مهربان از ایده نابی صحبت کرده بود که تلنگری شد برای من….
با خودم فکر کردم که باید فردا با بچه های حلقه بریم به جنگ دشمن.
من در مسجد از کودکی بزرگ شدم و رشد کردم و الان در کسوت سرگروه حلقه صالحین به نوگل های محلمون خدمت میکنم.
امروز وقتی وارد مسجد شدم شور و شوقی توصیف ناپذیر داشتم به بچه ها گفتم: دخترها امروز میخوایم سرباز بشیم لباس رزم یعنی چادرتون سر کنید بریم به جنگ دشمن…
بچه ها یکی یکی شروع کردند به درست کردن موشک های کاغذیشون.
_گفتم بچه ها میدونید کاپشن صورتی کی بود؟
یکی از شیطوناشون گفت خانم من بگم؟
_گفتم بگو عزیزم..
گفت کاپشن صورتی یه دختر کوچیک بود با گوشواره های قلبی که شهید شد زمانی که این جمله از دهانش خارج شد چندتاشون اشک توی چشماشون حلقه زد…
واقعا احساسات بچه ها خیلی پاکه خیلییی ، از آب جاری زلال و پاک تر…
وقتی شروع کردم درمورد دختر کوچولوی کاپشن صورتی کرمان صحبت کردم همگی اشک توی چشمای خوشگلشون جمع شد…
بهشون گفتم دخترها امروز ما سرباز این کشوریم ما باید با چادرمون مقابل جنگ فرهنگی بایستیم و برای دفاع از کشورمون بلند بشیم.
حالا بلند بشید باهم بریم برای انتقام شهادت دختر کاپشن صورتیمون موشک هامون و بفرستیم سمت جنایتکارهای این حادثه.
وقتی موشک های کاغذی رنگیشون آماده شد ، آماده ارسال به سمت رژیم کودک کش اسرائیل شدند.
انرژی و شور و شوقی وصف ناپذیر داخل چشمای معصومشون بود که قابل توصیف نیست ، انرژی که جمع کرده بودند تا برای انتقام بگذارند…
با گفتن
سه
دو
یک
من سربازها موشک هارو پرتاب کردند به سوی اسرائیل به امید اینکه روزی سرباز واقعی آقا امام زمان بشوند و با چادرشون مدافع حریم اسلام.
واقعاً درک کردم اثر یه کار تربیتی که توام با بازی هست ، چقدر میتونه روی نسل جدید ما تاثیر گذار باشه…
به امیدی نابودی رژیم کودک کش و جنایتکار اسرائیل.
#حریفت_منم
#دختر_کاپشن_صورتی_با_گوشواره_های_قلبی
#به_قلم_خودم